ادبیات کودک بهمنزلهی یک نظام گفتمانی پیچیده، نقشی اساسی در بازتولید و تقویت هویتهای فردی و اجتماعی ایفا میکند. این ادبیات با استفاده از شیوههای استعاری، نمادین و بینامتنی، فراتر از یک ابزار سرگرمکننده عمل کرده و بهعنوان یک میدان فرهنگی، مفاهیمی همچون خودآگاهی، جامعهپذیری و نقشهای اجتماعی را به کودکان انتقال میدهد.
ادبیات کودک و بازنمایی هویت: سازوکارهای روایتپردازی در شکلگیری فردیت و اجتماع
آرش مهربان
ادبیات کودک بهمنزلهی یک نظام گفتمانی پیچیده، نقشی اساسی در بازتولید و تقویت هویتهای فردی و اجتماعی ایفا میکند. این ادبیات با استفاده از شیوههای استعاری، نمادین و بینامتنی، فراتر از یک ابزار سرگرمکننده عمل کرده و بهعنوان یک میدان فرهنگی، مفاهیمی همچون خودآگاهی، جامعهپذیری و نقشهای اجتماعی را به کودکان انتقال میدهد.
هویت فردی در ادبیات کودک
روایتهای ادبیات کودک، با پرداختن به کشمکشهای درونی شخصیتها، به فرایند خودشناسی کودک کمک میکنند. این فرایند از طریق بازنمایی مضامینی مانند تلاش برای استقلال، مواجهه با ترسها، و جستوجوی معنا در جهان پیرامون شکل میگیرد. در این میان، کنشهای داستانی اغلب بهگونهای طراحی میشوند که کودک، از خلال همذاتپنداری با شخصیتها، معنای «منِ فردی» را درک کند. بهطور خاص، نمادپردازیهایی که در این متون بهکار میروند، به کودک این امکان را میدهند که در مسیر «تثبیت هویت» گام بردارد؛ مفهومی که در نظریات اریک اریکسون و لَکَن نیز بهعنوان یکی از بنیادهای روانشناختی و فلسفی هویت مورد تأکید است.
هویت اجتماعی و بازنمایی فرهنگی
ادبیات کودک، علاوه بر فردیت، حامل ارزشها و باورهای فرهنگی نیز هست و بهعنوان یک ابزار ایدئولوژیک، هویت اجتماعی را بازتولید میکند. از خلال بازنمایی مفاهیمی چون «دیگری»، هویت قومی، ملی و جنسیتی، متون کودکانه در فرایند جامعهپذیری کودکان نقشی انکارناپذیر دارند. برای نمونه، داستانهای ملیگرایانه در دوران مدرن، بهویژه در جوامعی که با بحران هویت مواجه بودهاند، تلاش کردهاند تا مفاهیمی همچون «وطن»، «همبستگی اجتماعی» و «تاریخ مشترک» را در قالب روایتهای ساده اما عمیق به کودکان القا کنند.
روایتشناسی و هویت در ادبیات کودک
از منظر روایتشناسی، ساختار روایتهای ادبیات کودک، عموماً بر محور دوگانهی خود و دیگری بنا شده است. این تقابل، کودک را در موقعیتی قرار میدهد که به بازاندیشی نسبت به جایگاه خود در جهان بپردازد. همچنین، استفاده از رویکردهای بینامتنی در ادبیات کودک، امکان بازتولید معنا را در ذهن خواننده افزایش داده و بر عمق تجربهی ادبی او میافزاید. برای مثال، بسیاری از متون کودکانه با بهرهگیری از اسطورهها و حکایات کهن، نهتنها پل ارتباطی میان گذشته و حال میسازند، بلکه هویت تاریخی و فرهنگی مخاطب را نیز تقویت میکنند.
چالشها و فرصتها
با این حال، ادبیات کودک گاهی در بازنمایی هویت با چالشهایی مواجه میشود. از جمله این چالشها، میتوان به کلیشهسازیهای جنسیتی و قومیتی اشاره کرد که نهتنها هویت متنوع کودکان را نادیده میگیرد، بلکه ممکن است به بازتولید ساختارهای تبعیضآمیز منجر شود. از سوی دیگر، ظهور ادبیات چندفرهنگی در دهههای اخیر، فرصتی برای نمایش تنوع هویتی و تقویت رویکردهای فراگیر در ادبیات کودک فراهم کرده است.
در نهایت، ادبیات کودک نهتنها بهعنوان یک ابزار تربیتی، بلکه بهمنزلهی یک سازوکار فرهنگی، نقشی کلیدی در فرایندهای هویتسازی ایفا میکند. بنابراین، پژوهشگران این حوزه باید با رویکردی انتقادی و چندبعدی، به تحلیل و بازاندیشی در روایتها و گفتمانهای این ادبیات بپردازند تا از رهگذر آن، مسیر تربیت نسلی آگاه و هویتمند هموار شود.